حجاب تو
چه شیرین است برای یک مرد ؛ کارگری به عشق تو در وسط تابستون و چه سخت است با چشمهای قرمز شده ات در هوای گرم ؛ شاهد عرقی باشی که همچون گوهری از پیچ و خمهای صورتت به آرامی سُر می خورد و زیر گره چادر مشکی ات گم می شود
یادته اوایل زندگیمون یه کولر خریدم تا از این پس در هوای گرم تابستون شرمنده ات نباشم و تو ؛ ناراحت از اینکه خرجمون زیاد میشه و پول برق بیشتری میاد گفتم فدای سرت ؛ یادت میاد جلوی مسجد منتظرم بودی و من سر راه که می اومدم یک لیوان آب طالبی برات گرفتم ازم پرسیدی آب طالبی تو کو؟ محبوب من عشق من
نظرات شما عزیزان:
کارگری می کنم که تو راحت باشی
شاید یادت نباشه
برای رفتن به کربلا پول نداشتم
اما سالار شهیدان طلبید
در کربلا ؛ برقها زود زود می رفتند و کولرها خاموش می شدند و تو خوابیده بودی و من با بادبزن؛ نسیم عشقمو روانه صورت معصومانه ات کردم تا بوی عشق ؛ گرمی وجودت را خنک کند
گفتم وسط راه خوردم در صورتیکه یه ذره از آب طالبی لیوان تو خورده بودم تا دروغ نگفته باشم و آب طالبی به واسطه نی ؛ گوارای جسم و جانت می شد و در آخر گفتی آخیش دلم خنک شد و نمی دانستی هر ذره خنکی دلت ؛ تب وجودم را التیام می بخشید همچون مادری که با لبهای خشکیده اش جرعه آبی به دلبند خود می نوشاند و از آن لذت می برد
به چشمها و دلم خواهم آموخت و از خدا یاری خواهم طلبید تا
دخترکانی را که برای نامحرمان آستین بالا زده اند و روسری های لیز خوردشان را به گیره سر امانت داده اند و مدل تن پوششان ؛ برهنگی مدرن را به اذهان می آورد و خیابان گردی می کنند تا مونسی یابند ؛ رها کند تا پوست نپوشیده شان را به رخ پرتوهای خورشید بکشند و از سفیدی به سیاهی مایل شوند و روزگار ؛ پیری زودرس را به آنها ارمغان دهد
زیبا روی من
یقین دارم اگر تو مثل بعضی غافلین ؛ اسباب آرایشت را برای نامحرمان بکار می بستی ؛جمال تو زیبایی دیگران را که وام دار آرایششان هستند ؛ تحت تاثیر قرار می داد و این را وقتی فهمیدم که در خونه را باز کردم و تو آرایش کرده با لباس زیبا همچون پری به استقبالم آمدی
اگر تو با پوشیدن چادر برای نامحرمان در وسط تابستون ؛ حیا وعفت را به چالش می طلبی و از خدایت دلربایی می کنی و با باور خویش گرمی این دنیا را به گرمی اون دنیا ترجیح می دهی
من به خاطر تو در هوای گرم ؛ کارگری خواهم کرد تا سایه بانی شوم برای استراحتگاه تو
و حالا تو
مدارج علمی ات را در دانشگاه می گذراندی و من
راحت از بانوی خویش
که از چشمهای گرسنه نامحرمان در کوچه و برزن دلربایی نمی کند و حریم خویش را جولانگاه بیگانگان نمی کند
و تو
با نمرات عالی ؛ فارغ التحصیل شدی
عزیزم
آیا وقت آن نرسیده که به تو بگویم
خانوم دکتر
من مجنون تو هستم
برچسبها: